از اسفند که قراردادرو با شرکت تمدید نکردم رسما و اسما بیکار محسوب میشم . یکم بعد ا ز تعطیلات دنبال کار رفتم ولی اوضاع خرابه و ملت میخوان فقط از چیپ ترین حالت ممکنه و تخمی ترین کارا براشون عکس بگیری که من نیستم واقعا . یه چند وقتی هم رفتم برای کار تو یه اتلیه کودک ، ولی دیدم اون حجم از کار واقعا آزار دهنده است برام . همون گروه عکاسی که داشتیم برای عروسی رو فعلا دارم کار میکنم و سه تا عروسی رو رفتیم عکس گرفتم و جالب بود ، ساری و کرج و داماد فرانسوی . بیشتر ازینکه با کار حا کنم با بچه های گروه حال میکنم و دارم از همنشینی باهاشون لذت میبرم و یاد میگیرم ازشون ، کار هم مقداری ملایم شده ی کار پر زرق برق عروسیه که هر ادمی به نوعی برنامه ریزیش میکنه .
پروژه های شهرام یهویی پیش میاد و یهویی هم کنسل میشه و هنوز دنبال یه پروژه ی به ثمر نشسته ایم .
چند شب پیش یه ماشینی خورد به یه ماشین دیگه و بعدش با شتاب با ماشین م تصادف کرد، چند شب قبلشم یکی زده بود به ماشین پارک شده و گلگیر ماشینو در رو ترده بود و باید برم پیش .
چند وقتیه دارم برای موضوع مجموعه عکس کلاس عکاسیم تلاش میکنم و میگردم که بتونم یه موضوع خوب پیدا کنم که هنوز موفق نشدم
درباره این سایت