محل تبلیغات شما

این تعطیلات جز کسل ترین و بی روح ترین تعطیلات زندگیم بود . هیچ جا نرفتم ، هیچ قراری نداشتم ، هیچ مهمونی هم نرفتم . دوست داشتم برنامه ریزی کنم اما چون شهرام دوست نداشت تو شلوغی جایی بره منم پافشاری نکردم . ناراحتم که اینکارو کردم ولی 

این چند روز بالغ بر 600 صفحه کتاب خوندم . جز از کل رو شروع کردم . 

میتونم بگم از چندین سال پیش تا الان بیشتر از 30 جلد کتاب خریدم و خریدن برام که به زور پنج یا شش جلدشونو خوندم ، این چند روزم بزرگترین ریسک کتابخوانی زندگیمو کردم و قطور ترین کتاب نخوندم کتابخونه امو برداشتم . اینقدر روون و عالی بود که کشوند منو تا فصل اخرش و این فصلم نگه داشتم که تو مطب دکترم که معمولا یک ساعت و یا بیشتر معطل میشم بخونم . خیلی خوب و حرفه ای اومد جلو ولی یه جاهایی شبیه فیلمهایی هالیوودی شده و تا قبل از صفحه 55 خیلی روند یکجور و ثابتی داشت که خیلی خوشم میومد ازش و با همون روند هم حال میکرد م و پایه بودم همینجوری تموم بشه ولی دوست داشت که سرک بکشه تو شرق اسیا و مثل این فیلم هالیوودیا شوک های ترسناک بده و مرگزا درست بکنه و منم با اینکه خیلی دوست نداشتم اما دارم میخوندم  تا برسم به پایان بندی و ببینم چه گلی برسرمون میزنه . شبیه یک فیلمه ، یه فیلمی که روابط بی قیدشو و خونسری و بیخیالی ادمهاشو دوست دارم و یه جایی فکر میکردم شبیه جنس خونسردی پدره ، ولی واقعا نیس :)) هیچکس شبیه پدر نیس اما اگه پدر یکم بیشتر رو خودش کار کنه همون مارتین دین میشه .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها