ما بلاخره بعد از مدتها تصمیم گیری و انجام ندادن رفتیم سفر ، استانبول.
خوش گذشت و هوا عالی بود روز اول بدون پالتو رفتم بیرون حتی و کلی پیاده روی و قایق سواری و خرید کردیم . فضای خیلی خوبی داشت و کلی ارامش گرفتم . شب اول که رسیدیم تا ترنسفر بشیم و برسیم هتل و اینا شد 1 شب ، به دوستم که ساکن بود اونجا گفتم و اونم گفت نمونید هتل پاشید برین پیاده روی تو استقلال ، ماگفتیم چه کاریه با این همه خستگی و این وقت شب کی میره پیاده روی ، نشون به اون نشون که از فرداش هر شب ساعت 2 برگشتیم هتل و حسن ختام همه گشت و گذارامون استقلال و کافه های بانمکش بود . صبح روز اول فقط نگاه کردم که مقیاس هتل نسبت به دریا چجوریه و گفتم پاشو بریم دریا . پیاده اروم اروم رفتیم تا رسیدیم به اولین دریایی که نزدیکمون بود و چون ذهنیت من از دریا شمال و ساحل شنی بود خیلی به خواسته هام نرسیدم :)) یه پارکینگی بود نزدیک اسکله ها که یه کافه کوچولو داشت و مه غلیظ صبحگاهی و ادمهایی که ریلکس میکردن رو به دریا .روزهای بعدیم رفتیم سمت توپکاپی و بازار قدیمی شهر و با اتوبوس برگشتیم هتل البته با کیسه های پرخرید . شهرامو که من تهران بزور میبرم براش لباس میخرم اونجا بزور از مرکزخریدا بیرون میاوردمش . روز سوم بارون خیلی خوبی اومد و منم مثال ندید بدیدا یه روسریم سرم نکردم و کل روزو با کله خیس و موهای هپلی میگشتم و لذت میبردم . خیابونهای کوچیک و سنگفرش و وجب به وجب کافه بود تو شهر که هرجا اراده میکردی مینشستی و چایی داغ و امریکانو میخوردی. خیلی عکس نگرفتم و خیلی برنامه ریزی برای چیزی نکردیم ولی خوب بود جز یه مورد که اذیت شدم و به هیچکی نگفتم حتی شهرام همه چی خوب بود اما متاسفانه سفر کوتاه بود و برگشتیم . فرداش دیگه نگاه هیز و تیز مردا و ی شهر اذیتم کرد و رانندگی وحشیانه ادما منو میترسوند . اما چند روز بعد عادت کردم باز تهران شد جای زندگی من
درباره این سایت